پیوند عاشقانهپیوند عاشقانه، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

چشم انتظار

بدون عنوان

1393/2/5 21:59
نویسنده : ش
72 بازدید
اشتراک گذاری

روز سه شنبه تاریخ 93/2/2 امیر ارسلا نی نی سمانه جون بدنیا اومد همون نی نی کوچولویی که من و بابایی با مامان و باباش دوستای صمیمی هستیم

همونی که تو مطالب قبلیم راجع به حسادتم نسبت به مامانش نوشتم

همونی که با بابا جونت همش حسرتشون رو میخوردیم که خوش به حالشون که زودی نی نی دار شدن و ما باید و حسرت نی نی بمیریم

امروز از خواب که بیدار شدم رفتم پایین پیش بابات

گفتم کهباید بریم ملاقات باباتم زنگ زد به گل فروشی و یه سبد گل مجلل براشون سفارش داد

بعد هی زنگ میزدم به موبایل عمو صادق{بابای ارسلان}هی میدیدم که خاموشه اخر یه شماره از زن عموش گیر اوردم و زن زدم بهشون فامیلشون گفت که نیاید ملاقات بچه رفته تو دستگاه

ما نگان شدیم و بابات گفت نه باید بریم ما میخوایم بریم سمانه {مامان نی نی } رو ببنیم

خلاصه راه افتادیم و رفتیم تو ره همش داشتیم حسرت اونا رو میخوردیم

وقتی بابات رفت دست گل رو تحویل گرفت بغض داشت گلوم رو خفهمیکرد که چرا نباید برای من گل بگیره و بیاد ملاقاتم

خلاصه با حسرت تا تهران رفتیم

وقتی رسیدیم تو اتاقشون دیدم هیچ کس ملاقات نیومده

همشون ناراحت بودن جز سمانه

قیافه هاشون اشفته بود

خیلی عجیب بود عمو صادق که اون همه وق نی نی شو داشت این جوری دل مرده است

ایر ارسلانم اوره بودن تو اتاق و تو دستگاه نبود

خیلی خوشکل و بامزه بود و شکل مامان بود

ما هی میگفتم و میخندیدیم و اما همه ناراحت بودن برامون عجییییییییییییییییب یود

یه نیم ساعتی من تو اتاق موندم و دیدیم بابا  با عمو صادق رفتند تو سالن

بعد بابات اومد گفت بریم گفتم بریم

هنوز به در اسانسور نرسیده بودیم که دیدم بابات با حال گرفته بهم گفت بریم که دلم براشون کباب  شد

من ب حالت تعجب پرسیدم چی شده

 

 

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

گفت امیر ارسلان مادرزادی یه دستش 4 تا انگشت نداره

 

وای من هون جا خشک شدم

گفت اصلا دستگاه در کار نبوده

چون اون دستش اینطوری بوده به همه گفتن که  نیاید ملاقات

 

منو بابات خیلی عصبانی و ناراحت شدیم چون خیلی ناشکری کرده بودن

ب عموصادق تا فهمیده بود ش کرده بوده

 

به سمانه هم چیزی نگفته بون

تا روزی که اومده بود خونه

بهش که گفته بودن خیلی گریه کرد بوده

 اوا هم دروغ بهش گفتن که دکتر گفته درمان داره

در صورتی که دکتر گفته بوده هیچ کاریش نمیشه کرد

بابات به عمو صادق گفته بوده مساله نیست که به خاطرش اینقدر ناراحتی و خدا رو شکر خدا بهتون نی نی داده

اونم گفته بوده  نمیخوام چرا برای من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

باباتم گفته وده خوب اگه نمیخوایش بدش به من مند رو چشام بزرگش میکنم

 

خیلی براشون ناراحتم اما نباید دیگه اینقدر موضوع رو گنده کنن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به چشم انتظار می باشد