سلام بعد از چند رو زتاخیر بذارید از اون هفته جمعه که تولدم بود بگم روز تولدم ناهار شوشو جوجه گرفته بود و رفتیم پایین خونه مامانشش اینا مامانم و خواهرمم اومدن با یه دست گل خیلی قشنگ و ناهار رو خوردیم و من یه چرتی زدم و بعد رفتیم خواهر شوشو رو بذاریم تهران خونشون ماشین جدیدش رو دیدیم خیلی خوشگل بود ماشین خودمون رو هم تحویل گرفتیم و اومدیم برگشتنی رفتیم یه سر خونه پریسا اینا{دختر عمم } شام اونجا بودیم موضوع رو بهشون گفتیم و اونا هم خوشحال شدن اولش یکم ناراحت شدناز اینکه فهمیدن ما 2 سال دوا و درمون کردیم و بچه دار نشدیم اما بعدش وقتی دیدن ما خیلی خوب با قضیه کنار اومدیم و خوشحالیم که میخوایم یه پسر قند عسل بیاریم اونا هم خوشحال شد...