این روزا برام سخت میگذره
سلام
نخودی مامان این روزا قراره مامان بزرگ و بابا بزرگت برن کربلا زیارت امام حسین و حضرت ابوالفضل . من از الان دلم داره براشون تنگ میشه امروز از خواب که بیدار شدم مامانیت زنگ زد گفت که مریضه و رفته دکتر ..منم تندی براش سوپ درست کردم . و بردم دادم بهش .
دیشب با بابات میونمون شکراب شد . . اخه من این روزا خیلی دلم هوای تو رو کرده . همش دارم بهونه میگیرم . دیشبم رفتیم خونه سمانه جون و عمو صادق{دوستای مامان و بابات} اونا هم برای امیر ارسلان که 3 ماه دیگه به دنیا میاد کاغذ دیواری دالی موشه خریده بودند و با با بات چسبوندنش. . ما الان 2 ساله که اتاق تو رو کاغذ دیواری کردیم اخه چرا نمیای نخودی مامان .
شبم قراره بریم خونه عمه فهیمه زنگ زده گفته شام بیاید .
به امید روزی که 3 تایی با هم بریم خونه عمت
دوست دارم وروجک مامان