بدون عنوان
سلام
دوستان گلم این چند وقت اینقدر حسابی سرم شلوغ بود که واقعا وقت نکردم بیام و بنویسم
از همتون معذرت میخوام
پسر گل مامان بعد از اون روز که اخرین بار برات نوشتم با خانواده باباییت رفتیم مشهد سفر خوبی بود و من فوق العاده دلم برای بابات تنگ شده بود تا اینکه به محض دیدنش زدم زیر گریه و حالا گریه نکن کی گریه کن از اون روز به بعد عشق تو زندگی ما دو برابر شد و هم من فهمیدم چقدر بابات رو دوست دارم و هم اون فهمید تازه قدر همدیگر رو بهتر دونستیم
خلاصه جلسات مشاوره ادامه پیدا کرد و وقت دهی سخت و اینکه گفتن بعد از ما رمضون بیاید و من نگران تو
هر روز کارتون ها رو که مشاوره گفته بود و من از شهرستان سفارش گرفته بودم و برام اوردن و رو با بابات میدیدیم کارمون شده بود جودی ابد و ان شرلی دیدن و گریه کردن و خندیدن با شخصیت های داستان
تا اینکه روز اخر مشاوره رو هم سپری کردیم و اقای مشاور گفت یک جلسه دیگه دارید اون هم بمونه یک روز قبل از شورا من پرسیدم شورا کی هست گفت تو مرداد نیست و تو شهریور صد در صد
خلاصه تو رو دوباره دو ماه از من دور کردن من خیلی ناراحت شدم نا گفته نمونه که تو اون روزا توبه کرده بودم و مومن شده بودم و محجبه خود این قضیه یه جورایی بهم ارامش میداد و دوری تو رو برام کمتر سخت میکرد
تا اینکه یه روز تو مرداد مدارک ها رو بردم و رفتم بهزیستی خانوم نورایی برخورد بسیار بدی با من کرد چون بدون هماهنگی رفته بودم گفت شودا تو شهریور باهاتون تماس میگیریم
بعد از چند روز تو روزای اخر مرداد تماس گرفتم و خانوم نورایی گفت فعلا جلوی شورا رو بستن و احتمالا تو مهر تشکیل شه
وای خدای من چقدر امروز و فردا میکنن دیگه دارم دیوونه میشم تو رو خدا برام دعا کنید امروز 13 شهریور هنوز خبری نشده از تماس بهزیستی