بدون عنوان

سلام عشقم خوبی کوچولوی مامان؟؟؟؟؟؟

نمی دونم الان که داری این مطلب رو میخونی چند سالته ولی تو همیشخ برای من کوچولوی مامان هستی

پسر گلم فردای اون روز من به همراه مامانم رفتیم و جواب ازمایش رو از ازمایشگاه گرفتیم و بردیم به دکتر نشون دادیم متاسفانه دکتر  با دیدن ازمایش بابات گفت که کبدش چربه و باید خیلی مواظب تغذیه ش باشه و کلیه هاشم مشکل داره و به دلیل بالا بودن اسید فولیک بدنش کلیه هاش رسوب میسازه خلاصه کلی براش دارو داد ولی ازمایش من همه چیزم سالم بود خوشبختانه دکتر نامه سلامت داد و اذیت نکرد اما خوب خیلی نگران بابات شدم و بابایی هم خیلی ترسیده و هر روز صبح بیدار میشه و میره  پیاده روی به تغدیه ش هم خیلی میرسه

فردا صبح اون روز با مامانم  رفتیم پزشکی قانونی و دادگاه که همه مدارک رو تحویل بدیم  بعد از کلی  معطلی کارمون انجام شد و دادگاه گفت ما 20 روز دیگه حکم رو برای بهزیستی ارسال میکنیم  وای من خیلی ناراحت شدم که 20 روز باید صبر کنیم

اما وقتی اومدم خونه با بهزیستی تماس گرفتم که خانوم نورایی بهم گفت تو این فاصله یه روز بیاید که بهتون صلاحیت بدیم و نامه مشاوره بدم که تو این فاصله   برید و کارای مشاوره رو انجام بدید  من خیلی خوشحال شدم که کارامون داره پیش میره و روز به روز به جیگرم نزدیک تر میشم

دیروز با مامانم رفتیم داروهای بابات رو گرفتیم و براش کلی گوشت و فیله و چیزای تقویتی خریدم که بیچاره برنج نمیخوره لااقل سیر شه

امروز صبح هم با هم رفتیم دویدیم و ساعت 6 و نیم اومدیم خونه و من صبحانه براش عدسی درست کردم با اب قلم و دادم بهش خورد  ساعت 8 بود که با بهزیستی تماس گرفتم که گفتن ساعت 10 زنگ بزن

ساعت 11 زنگ زدم که گفتن همین الان بیاید رفتیم و رییس اداره ما رو دید و خیلی هم خوشش اومد  بهمون لیست مدارک لازم دادن و نامه مشاور

که منم نامردی نکردم و برای فردا وقت گرفتم پیش مشاور

البته ناگفته نمونه که این هفته قرار بود با مامان جون و بابا جون و خالت بریم شمال که من به خاطر تو کنسلش کردم چون میدونستم این هفته کلی کار داریم

جیگر مامان بیا که منتطرتم

راستی با مامان بزرگت رفتیم برات سرویس خواب انتخاب کردیم