پیوند عاشقانهپیوند عاشقانه، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

چشم انتظار

بدون عنوان

1393/4/25 17:24
نویسنده : ش
119 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم خوبی عشق مامان دوست دارم الان که اینا رو میخونی خوب خوب باشی بدم هیچ ناراحتی و استرسی من مراحل زجر کشیدنم رو برات اینجا نمینویسم تا تو دلت به حال من بسوزه یا اذیت شی

من فقط میخوام که تو بدونی اگه یه روزی یه جایی خدا تو رو به یه خانواده ای داد که نتونستن از تو مراقبت کنن و تو رو به بهزیستی اوردن دلیلش این بوده که یه خانواده دیگه که من و بابا جونت باشیم یه جای دیگه داشتیم برای اومدن تو برای داشتن تو ثانیه شماری میکردیم و از هر سختی و مشقتی عبور کردیم تا تو رو داشته باشیم فکر نمیکنم ادمای خوش شانسی مثل تو تعدادشون زیاد باشه

شماهایی که برای داشتنتون یه زوج جوون تو لذت بخش ترین دوران زندگیشون دست به هر اسمون و ریسمونی میزنن تا یک روز فقط یک روز شما رو زودتر داشته باشن

پسرکم اینو بدون من و بابات تو رو هنوز ندیده از وجود خودمون میدونیم فقط چون من توانایی نگه داشتن تو رو تو شکمم نداشتم خدا تو رو تو یه شکم دیگه پرورش داد

ببخشید اگه این چند وقته نیومدم و از حال و روزمون خبر بدم اخه من و باباییت سخت در گیر کارای تو هستیم راستش فردای اون روز ما رفتیم مشاوره پیش دکتر روانشناس اول بابات رو نگه داشت و کلی ازش سوال پرسید بعد نوبت من شد تو این فاصله دوتا برگه بهمون داد که صد تا سوال داشت و هش تستی بود خلاصه شروع کرد از پرسیدن رابطمون این که چند وقته تصمیم داریم تو رو بیاریم و کی اول پیشنهاد داد و از خصوصیات بد بابات پرسی و از خصوصیات بد خودم همینطور خصوصیات خوبمون

خیلی جالب بود تمام حرفامون با بابات یکی بود و دکتره گفت شما زوج خیلی باحالی هستید و پر انرژی همینطور میگفت شما خیلی شناختتون از هم بالاست خلاصه جلسه اول تموم شد و من و بابات برای این که جلسه بعد زودتر برسه ثانیه شماری میکردیم تا ان که فهمیدیم دکتر دو روز در هفته بیشتر نیست و تازه ما باید هفت جلسه بیام و تازه چی خانوم منشی هم هر هفته نمیتونه بهمون نوبت بده چون وقتا پره

خلاصه اینطوری بهت بگم که پروسه مشاوره از کارای دادگاهی خیلی بیشتر طول کشید

جلسه بعد روزش اومد من بیصبرانه کارای خونه رو کردم و منتظر شدم تا بریم اما بابات اومد و خبر داد که وقتمون افتاد برای هفته بعد چون دکتر رفته مسافرت منو میگی کلی حالم گرفته شد

 

راستی دوتا کتاب بهمون معرفی کرد که باید کامل میخوندیم و جواب میدادیم راجع به تربیت و رشد کودک اون شب تا کی من و بابات کتاب رو خوندیم و خودمون رو اماده کردیم اما متاسفانه نشد که بشه 

جلسه بعد رسید و من و بابات رفتیم شروع کرد به پرسیدن کتاب که یه کم خوب جواب ندادیم یعنی نمیدونستیم چه طوری باید بخونمشون خلاصه دکتر توضیح داد و کلی چیز میز یادمون داد

هفته بعد فرارسی وقتی زنگ زدم وقت بگیرم وقت نداشت و برای هفته بعدش دوجلسه بهمون وقت داد و اونجا هم کلی صحبت کرد برامون

جلسه بعد هم این هفته بود که راجع به گفتن حقیقت بود به توطبق تحقیق هایی که من و بابات داشتیم یه چیزایی میدونستیم اما دکتر کاملا روشنمون کرد و بهمون توضیح داد

اون گفت از هر لحظه که تو رو میاریم خونه اون موقع که تو نوزادی هر وقت باهات تنها بودیم تو گوشت بهت بگیم درسته ما تو رو به دنیا نیاوردیم اما از اون خانوم واقایی که تو رو به دنیا اوردن خیلیییییییییییی بیشتر دوست داریم من خندم گرفت گفتم مگه بچه نوزاد میفهمه

دکتر بهم گفت که تا حالا فکر کردی که چرا تو گوش نوزادا اذان و اقامه میگیم برای اینکه  میره تو ذهن نا خود اگاهشون و اگه ادم بزرگا رو هیپنوتیزم کنیم اون ادان و اقامه رو به یاد میارن

مرحله بعدی تا دو و نیم سالگی چیزی نگید و از دو ونیم سالگی کارتون جوجه اردک زشت رو بذارید تا یک سال براش و راجع به نکات مثبت کارتون براش صحبت کنید و در اخر هم بپرسی اگه جای جوجه اردک بودی چی کار میکردی

مرحله بعد یک سال بعده یعنی از سه تا چهار سالگی کارتون نمو ماهی دریایی

یک سال بعد چهار تا پنج پینوکیو

یک سال بعد حنا دختری در مزعه

یک سال بعد ان شرلی

و سال اخر و در نهایت بابالنگ دراز

اینا رو سریالاشو تهیه میکنیم و باید الان ما بشینیم و تمام قسمتاش رو ببینیم و تو یه سر رسید پیام های کارتون رو استخراج کنیم و به زبان کودک در بیاریم و براش توضیح بدیم و در اخر ازش سوال کنیم اگه جای شخصیت اصلی داستان باشی چی کار میکنی تو هشت سالگی که کارتون اخر رو براش میذاریم اون سوال میپرسه که چرا کارتونای این طوری برای من میذارید و ما هم باید تو یه شرایط خوب شروع کنیم داستان واقعی زندگیمون رو براش تعریف بکنیم

پسرم اگه دارم خاطرات این روزام رو برات مینویسم فقط و فقط به خاطر اون روزیه که میخوایم  داستان واقعی زندگی مون رو بهت بگیم اون موقع تو سوالای زیادی داری از من که من تمام این روزا تو ذهنم نیست و برات از اینجا جواب سوالات رو پیدا میکنم

پسندها (3)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به چشم انتظار می باشد