پیوند عاشقانهپیوند عاشقانه، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

چشم انتظار

بدون عنوان

1393/1/17 16:34
نویسنده : ش
75 بازدید
اشتراک گذاری

سلام میدوم خیلی دیر به دیر میام اما این روزا اینقدر سرم لوغه که خدا بدونه

امال عید هم تموم شد و من تو روزای عید همش ثانی شماری میکردم که عید تموم شه و برم دنبال نی نی .

روز 12 فروردین خانواده شوشو رو دعوت کردم و بهشون همه چیز رو گفتم و گفتم ما میخایم بریم از بیمارستانا پرس و جو کنیم یکی که دختشو نمیخواد ازشون بگیریم

اونا خیلی خوب با این مساله برخورد کردن و گفتن ما مخالف قضیه نیستیم اما راهی که انتخاب کردید خیلی غیر منطقیه و بازم هر جور خودتون میدونید

خلاصه من و مامانم پاشیدیم روز 16 فروردین و رفتیم یه سری تو بیمارستانای درب و داغون جنوب شهر زدیم

اول رفتیم بیمارستان اکبر ابادی تو مولو اخه شنیده بود اونجا خیلی  از نوزادا رو ول میکنن  میرن اونجا یه کم نشستیم و کل زن حامله بود با این که بیمارستانش خیلی در پیت بود اما از ظاهر خانوما مشخص بود خیلی از باردار شدنشون خوشحالن و اصلا حاضر نیستن به پیشنهاد 10 میلیونی ما گوش کنن پ

مامانم رفت و از یکی از کاکناش پرید اما اونا جواب درست و حسابی ندادن وگفتن غیر قانونیه

رفتیم بخش مدداری اونا هم زدن زیرش و گفتن ما همچین کاری نمکنیم

یکی از کارگرها هم گفت تمام به هایی که اینجا یذارن و میرن یا ایدز دارن و یا اعتیاد جنینی

 

خلاصه رفیم شاه عبدالعظیم اوجا هم پر نوزاد بود نمیدونمد چون ما دنبالش میگتیم زیاد به چشممون میومد یا کلا دیروز روز روز نوزادا بود اما کسی مگر جیگر داشت بگه خانم بچتو میفروشی ؟

 

اصلا کلی نسبت به این قضیه دلسرد شدم

 

رفتیم بیمارستان فیروز ابادی اونجا با یکی ازدکترا حرف زدم گفت از این موارد زیاده اما باید به بهزیستی مراجه کنی و از اونجا بگیری

مامانم با یه اقایی که تو بخش اطفال خدمه بود صحبت کرد اقاهه کلی توضیح دا د که نمیشه و اینجا 100 تادوبین داره و ............ در کل گفت خانم شما بیخود داری علاف میشی برو ز بهزیستی بگیر

 

تو این فاصله شوشو هی زنگ میزد و گزارش میگرفت

با مامانم رفتیم میدون همن و نشستیم جیگر خوردیم

 

اومدیم خونه من خوابیدم و با نا امیدی

شوشو یهو بیدارم کر و گفت تعریف کن

منم براش توضیح دادم اونم قانع شد که مثل پارسال دوبره بریم از بهزیست اقدام کنیم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به چشم انتظار می باشد